بازخوانی گذشته (۸) - مادر ترزا

برگزیده ای از سخنرانی مادر ترزا هنگام دریافت جایزه صلح نوبل

 

من فلاکت مردمان فقیر را برگزیده ام و خوشحالم که نوبل را به نام گزسنگی، برهنگی، بیخانمانی، افلیجی، نابینایی و جذام مردمانی دریافت می کنم که در میان اجتماع پذیرفته نشده اند، دوست داشته نشده اند و مراقبت نشده اند. مردمانی که برای جامعه سربار محسوب می شوند و همه از آنان می گریزند.

 

 

 

وقایع مهم زندگی مادر ترزا

 

1910: اگنس گوینخا بجاخیو به تاریخ 27 اگوست در شهر اسکوپجه یوگسلاوی سابق از پدر و مادری آلبانیایی تبار به دنیا آمد

از سن دوازده سالگی عمیقا مذهبی بود.

1946: خانه اش محلی برای کمک به فقیران و بیماران کلکنه شد. گفته می شود که او الهامی الهی شنیده بود که به او می گفت بین فقرا کار کند

1948: شهروند هند شد.

1950: انجمن میسیونرهای خیر را بنیان نهاد.

1971: جایزه صلح پاپ را دریافت کرد.

1979: جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. مبلغ نقدی همراه با جایزه نوبل را نپذیرفت و تقاضا کرد این مبلغ برای فقرای کلکته ارسال شود.

1980: به بزرگترین مدال شهروندی هند( باهارات راتنا) نایل گردید.

1989: از ناراحتی قلبی رنج می برد.

1991: در ایالات متحده تحت عمل جراحی قرار گرفت.

1993: در کلکته تحت یک عمل جراحی برای باز کردن یک رگ گرفته شده قرار گرفت.

1996: در 22 اوت دچار سکته قلبی شد. قلبش برای حدود دو دقیقه متوقف شد. پس از آن نیز دچار یک حمله قلبی دیگر شد و دوباره برای عمل قلب تحت درمان قرار گرفت.

1997: در 13 مارس به دلیل بیماری خواهر نیرمالا برای کمک به مادر ترزا به عنوان رییس میسیونرهای خیر انتخاب شد.

۵ سپتامبر 1997: در کلکته جان سپرد.

 

 

کلامی از مادر ترزا

 

زمانی که گرسنه ای را از خیابان بلند می کنیم به او بشقابی برنج یا تکه ای نان می دهیم تا سیر شود. اما فردی که از اجتماع رانده شده است، کسی است که حس می کند او را نخواسته اند، به او عشق نورزیده اند، ترسیده است و از جامعه بیرون انداخته شده است و بسیار دشوار است که بتوانیم به او کمک کنیم بر این کمبود روحی غالب آید.

واقعیت این است که آنانکه به لحاظ مادی فقیرند ممکن است مردمان قابل توجهی باشند. شبی چهار نفر را از خیابان بلند کردیم. یکی از آنها در شرایط حادی بود. به خواهران گفتم:

((شما از آن سه نفر نگهداری کنید. من از این یکی که حالش بدتر است پرستاری می کنم.))

آنگاه آنچه را که می توانستم بکنم برایش انجام دادم. وقتی او را در رختخواب گذاشتم، لبخندی زیبا بر چهره اش پدیدار شد و فقط یک کلمه گفت: (( متشکرم)) و مرد.

غیر از این نمی‌توانستم برایش کاری کنم ولی رفتار او باعث شد از خودم بپرسم: " من اگر به جای او بودم چه می گفتم؟" و پاسخم بسیار ساده بود. من سعی می کردم جلب توجه کنم. می گفتم:" گرسنه ام، دارم میمیرم، سردم است، درد دارم" یا امثال اینها. ولی رفتار او بیش از اینها بود، او عاشقانه قدردانیش را بمن هدیه داد و با لبخندی بر لب مرد.

یکبار نیز مردی را از جویی بیرون آوردیم، نیمی از بدنش توسط کرمها خورده شده بود. بعد از اینکه او را به خانه آوردیم، او  گفت: " من همانند یک حیوان در خیابان رها شده بودم ولی اکنون همانند یک فرشته می میرم ، در حالیکه دوستم داشته اند و از من مراقبت کرده اند."

سپس بعد از اینکه تمامی کرمها را از بدنش در آوردیم، با لبخندی به پهنای صورتش گفت:« خواهر، من به خانه ام نزد خداوند میروم» و جان سپرد. برایم بسیار شگفت انگیز بود که  آن مرد آنقدر بزرگوار بود که بدون اینکه کسی را سرزنش کند یا خودش را با کسی مقایسه کند سخن گفت. همانند یک فرشته! این بزرگواری مردمانی است که دارای روحی بزرگ هستند حتی اگر به لحاظ مادی فقیر باشند.

  

شعری از مادر ترزا

 

زندگی فرصتی است، دریابیدش.

زندگی زیباست، تحسینش کنید.

زندگی برکتی است،  بچشیدش.

زندگی چالشی است، با آن روبرو شوید.

زندگی وظیفه ای است، انجامش دهید.

زندگی سرگرمی  ای است، بازیش کنید.

زندگی گرانقدر است، مراقبش باشید.

زندگی با ارزش است، نگاهش دارید.

زندگی عشق است، از آن لذت ببرید.

زندگی رازیست، بشناسیدش.

زندگی قولی است، به آن عمل کنید.

زندگی اندوهی است، بر آن غلبه کنید.

زندگی آوازی است، بخوانیدش.

زندگی تلاشی است، بپذیریدش.

زندگی تراژدی است، با آن مواجه شوید.

زندگی ماجراجویی است، به آن مبادرت کنید.

زندگی بسیار گرانقیمت است، ویرانش نکنید.

زندگی زندگیست، برایش بجنگید.