از افسانه تا واقعیت

نمی دانستم واقعی است. فکر کردم یک فیلم هندی دیگر. کانادایی ها ساخته اند. قبلا بالیوودی کانادایی دیده بودم. قصدم برگشتن به دانشگاه بود ولی فیلم اجازه نداد. با گزارش های میان پرده  فیلم حس کردم مبنا باید یک داستان واقعی باشد. رفتم نشیمن کنار سانجیت نشستم. گفت داستان واقعی است. شوکه شدم. والدین سیکش کسانی را اجیر کرده اند تا دخترک هندی-کانادایی را که برای ازدواج با معشوق راننده ریکشایش به هند رفته بود به قتل برسانند. نظام قضایی مثلا فاسد هند هفت نفر را از جمله یک پلیس را به جرم مشارکت در قتل جسی به حبس ابد محکوم کرده بود اما دایی و مادر دخترک که شواهد انکار ناپذیری درباره آمریت آنها در قتل وجود داشت راست راست در کانادا می گردند بدون اینکه حتی حاضر باشند به کسی کمترین جوابی بدهند. پلیس کانادا چیزی نمی گوید. دو سال پیش گفته که اصلا تحقیقی در جریان نیست و الان می گوید در جریان است. فقط یک جمله: ((در جریان است)). ولی تمام شواهد می گویند که هیچ تحقیقی انجام نمی شود. برای میتو شوهر دخترک یک پرونده تجاوز ساخته شده و در  هند زندانی است. سی بی سی به عنوان رسانه ملی کانادا پرونده را به صورت یک فیلم سینمایی تکان دهنده در آورده است. و همراه آن مستند گزارش پخش می شود. تنم می لرزد وقتی می بینم. همه چیز برایم تکراری است. یک حانواده سیک که دخترش را برای حفظ آبرو به قتل می رساند. من فاطمه(؟) را ندیده بودم. . فاطمه(؟) دختر اسکندر نوری بود. خانواده شان را از طریق ارتباط اسفندیارشان با محمدرضایمان می شناختم. یک هفته با پسری رفته بود و برگشته بود. مدتی سکوت. فاطمه(؟) خودش را أتش زد. این خبری بود که شنیدم. کسی باور نمی کرد. لزومی نداشت کسی باور کند. فاطمه آتش به سر وسط خیابان شلوغ دویده بود و غریاد زده بود شاپور (برادرش) آتشش زده است.  محمدرضا می گفت فامیل در مراسم ترحیم به خانواده اسکندر گفته بودند دستتان درد نکند، غیرت به خرج دادید. ننگ را پاک کردید. پرونده بسته شد. خودکشی. یادم می آید که آن روزها اسفندیار دنبال دیدن دم رییس پاسگاه بود. پرونده بسته شد. خودکشی. تا چند روز من نمی خوابیدم.