سرزمین عقده‌ای‌ها

امروز با کریس (استادم) رفته بودیم دفتر گروه که یک سفارشنامه رو برام پرینت بگیره. به مائورین (زن دفتردار گروه) می گفت که آره، مهرداد  برای اولین بار رفته بوده کلگری، از اونجا هم رفته بنف و از این حرفا. مائورین پرسید: خوشت اومد. گفتم آره عالی بود، غنیمتی بود کوه دیدن تو اینجا. کریس گفت آره راست میگی. اینجا انقده تخته و همواره و بچه های من انقده کوه ندیده‌ن که وقتی میریم یه فروشگاه خرید کنیم و از شیب پارکینگ زیرزمینی فروشگاه میریم پایین یه‌جوری از ذوق جیغ می‌زنن و بالاپایین می‌پرن که نگو.  من از خنده روده‌بر شدم. می‌بینید که فقط من عقده‌ای نشدم اینجا.