دستم.




یاد گرفته ام وقتی می خواهم برایت بنویسم به هیچ چیز فکر نکنم. هیچ کلمه را را وادار نکنم در نوشته ام جا بگیرد. می گذارم دستم آزاد پیش رود. هر چه خواست بنویسد. اگر دوستت دارد، اگر از تو رنجیده است. حتی اگر دلش می خواهد ناسزا بگوید.

این را هم خودش نوشته. بخوان:

نمی دانم. مثل همیشه نمی دانم چرا اینکار را می کنم. دیوانه ام. فکر می کنی اگر کسی دیگر جا ی من بود اینکار را می کرد؟ کدام احمق جز من عشق را اینگونه تعریف می کرد؟