عید من


ساقیا آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید که کردی مرود از یادت


برسان بندگی دختر رز گو به در آی


که دم همت ما کرد ز بند آزادت


چشم بد دور کز آن تفرقه خوش باز آورد


طالع نامور و دولت مادرزادت


شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت


بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت


در شگفتم که درین مدت ایام فراق


برگرفتی ز حریفان دل و دل می دادت


شادی مجلسیان در قدم فرخ تست


جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت


حافظ! از دست مده صحبت این کشتی نوح


ورنه توفان حوادث ببرد بنیادت