وان مواعید که کردی مرود از یادت
برسان بندگی دختر رز گو به در آی
که دم همت ما کرد ز بند آزادت
چشم بد دور کز آن تفرقه خوش باز آورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
در شگفتم که درین مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می دادت
شادی مجلسیان در قدم فرخ تست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت
حافظ! از دست مده صحبت این کشتی نوح
ورنه توفان حوادث ببرد بنیادت